از"اسقاط النظام" تا رفتن بشار
حامد محمدی
شروع جنگ داخلی در سوریه تنها چند ماه پس از آغاز اعتراضات اجتماعی در آن کشور٬ تنها آغاز مطرح شدن سناریوئی بود که هدفش را برخلاف تمايلات و شعارهاى مردم٬ نه تغییر کلیت رژیم و اسقاط نظام بلکه عبور از بحران با کمترین تغییرات ممکن قرار داده بود. مطرح شدن کناره گیری اسد از قدرت در چند ماه اخیر اسم رمز پیگیری چنین سیاستی از سمت غرب در قبال سوریه بود . مطلوبیت این فرایند از آنجایی میتوانست برای غرب تضمین گردد که فاکتور "دخالت مردم" مستقل از آنکه به چه میزان در انکشاف حقوق و آزاديهاى سياسى پیگیر باشند، فرعی شود. به یک معنا به هر میزان دست مردم از دخالت در تعیین سرنوشتشان کوتاه تر شود موقعيت ائتلاف تروريسم دولتى در پیگیری منافع استراتژيکش در منطقه هموارتر میشود.
"تغییر" روند پیشروی اعتراضات اجتماعی پس از مصر و تونس، در لیبی، یمن، و در نهایت سوریه براى فرعی کردن دخالت مردم٬ یک نقطه عطف مهم در دست بالا گرفتن غرب نه فقط علیه دخالت مردم در تعیین حکومت سیاسی آتی در کشورهای فوق که حتی علیه اسلام سیاسی میتوانست باشد. این فاکتور از چند منظر حائز اهمیت است.
به هر میزان مردم در امر سرنگونی پیگیری بیشتری نشان دهند مستقل از اینکه حکومت جایگزین تا چه حد به غرب نزدیک است یا دور، تمام منافع غرب را پیگیری نخواهد کرد، چرا که نظام سیاسی حاکم در چنین کشورهایی نمیتواند حتا حکومتی مبتنی بر ذرهای از دموکراسی صوری بورژوایی باشد. سوریه و مصر، فرانسه یا کانادا نمیتوانند بشوند چرا که نظام سیاسی-اقتصادی متناظر بر چنین کشورهایی باید بر نیروی کار به شدت ارزان استوار گردد. دمکراسی غربی به عنوان جایگزین، بیشتر به خواب خرگوشی تا ترهات اپوزيسیون راست چنین حکومت هایی میماند. غرب نمیتوانست سونامی که به علت فشارهای اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان عرب آغاز گردیده بود را از آنجایی که میتوانست پاسخهای آزاديخواهانه اى به خود بگیرد، به حال خود رها کند .
فاکتور دیگر اسلام سیاسی در منطقه است. خيزشهاى توده اى عليه حکومتهاى فاسد و ديکتاتور سرمايه دارى٬ در عين حال تروريسم اسلامى را به حاشيه راند و از اين نظر تناسب قوا را در جنگ تروريستها به ضرر تروريسم اسلامى تغيير داد. در بعد دیگر به حکم اینکه جنبش آزادی زن در چنین جوامعی (منهای ایران) چقدر در تقابل با اسلام سیاسی در موقعیت ضعیف تری قرار دارد، بیانگر سلطه اسلام سیاسی در چنین کشورهایی میباشد. بنابر این اسلام سیاسی به عنوان یک آلترناتیو هنوز مبرمیت خود را از دست نداده بود. در چنین شرایطی است که غرب و تروريسم دولتى در متن بحران مدل حکومتى به "اسلام سياسى پرو غربى" پناه ميبرد. با این احتساب برای کنترل اوضاع یا باید چنین بدیلی را فراهم کرد و یا به واسطه تحمیل توازن جدید علیه اسلام سیاسی تابعیت چنین نیروهایی به غرب را گوشزد کرد. اینکه در کشورهایی مثل مصر و تونس حکومتهای اسلامی نزدیکی خود با غرب را ابراز داشتهاند، نیز نه به معنای حذف این تقابلات بلکه حاصل عقب نشینی اسلام سیاسی در برابر غرب و ماحصل توازن قواى کنونى است. وجود قدرت دو گانه "اخوان المسلمين" و "ارتش" در مصر تنها بیانگر این است که حکومت موجود در مصر در بهترین حالات حکومت مطلوب تر غرب در مصر نبوده و نخواهد بود .
تقابل با اسلام سیاسی و کنترل دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش٬ دو فاکتور تعیین کننده در دخالت غرب در منطقه بود. اما از آنجایی که حقنه کردن آلترناتیوهای تا آنروز موجود٬ به دلیل شکست آلترناتیوهای طرفدار غرب از ناسیونالیسم ميليتانت عرب تا نظاميان و ناسیونال پرو غربهایی مثل حسنی مبارک به مردم به یک غیر ممکن تبدیل شده بود٬ لذا غرب تنها در صورتی شانس دخالت در روند اوضاع را میداشت که این پروسه با سناریوهایی صورت گیرد که دست مردم از پیشبرد امر سرنگونی کوتاه شود. اين اقدام با آلترناتيو سازى از نيروهاى درون حکومتى٬ اسلام پرو غربى و مانور در مقابل مردم و جنگ و تروريسم پيش رفت. روند اوضاع در مصر و تونس و سياستهاى جارى در سوريه و ديگر کشورهاى بحران زده٬ حاکى از اينست که غرب هم ميخواهد اسلام سياسى را به عقب نشينى وادار کند و هم مردم معترض بپاخواسته علیه حاکمیت سیاه اقتصادی و سیاسی را با جايگزينى حکومتهایی دست نشانده ساکت کند. اين پروژه براى موفقيت از جمله نيازمند پائين آوردن توقع مردم و کاهش سقف مطالبه جامعه به حداقل است. و این روند میسر نیست مگر با حاکم کردن سناریوهای سیاهی که "انتخاب" مردم را تحت الشعاع قرار دهد.
جنگ داخلی، کشتار مردم بیدفاع و جنایت جنگی، اسم رمز اولا حمله ی نظامی و در ثانی "حفظ ساختار سیاسی حکومت سابق" است. سیاستی که مشابهش در لیبی به وقوع پیوست، در یمن بدون جنگ خاتمه یافت و اینبار در سوریه رقم خواهد خورد."بشار اسد" رفتنی است. پروپاگاند حمله نظامی به سوریه و بسیج جامعهٔ جهانی به علت کشتار مردم بیدفاع با حکم جنایات جنگی بشار اسد بوی کباب را نه فقط به مشام کفتارهای اپوزیسیون سوریه رسانده است بلکه ریزش طرفدارن بشار اسد مثل عبدالحلیم خدام معاون بشار اسد، بیانگر آن است که: خواست مردمی را که براى "اسقاط نظام" بشار اسد به میدان آماده بودند را به سرنگونی "بشار اسد" تقلیل دهند. جنگ داخلی و در نهایت حملهٔ نظامی از ارکان سیاست غرب در "تعدیل" کردن خواست مردم معترض علیه حکومتهای مطلقه شد. در چنین سناریوئی که در دو سوی آن جنگ و کشتار حکم ميکند٬ "فرار" مردم از واقعیت جنگ، کشتار و آوارگی که پیامدهای آن مدنیّت جامعه را تحت الشّعاع قرار میدهد به واقعیت "مطلوب تری" برای مرتجعین تبدیل میگردد تا امکان انتخاب جامعه را به کمترینها کاهش دهند. تنها در چنین سناریوئی میتواند اولا حکومت قبلی را با کمترین تغییر حفظ کنند در ثانی اپوزيسیون قلابی را به مردم تحمیل کنند. تقلیل رادیکالیسم اجتماعی جامعه ممکن نبود مگر سناریوئی در جامعه دست بالا بگيرد که "رفتن بشار اسد" را بتوان به تنها خواست جامعه تحمیل کرد. ورود "ارتش آزاد سوریه" به دمشق مقدمه سقوط بشار اسد است.
در سناریوئی که مرتجعين سياسى جامعه را به صحنه شليک توپ و ترور شهروندان تبديل کرده اند٬ و بعنوان نيروهاى اصلى درگير در جامعه سوريه ميداندار شده اند٬ افق تعمیق اعتراضات اجتماعی مستقل از اين نيروهاى ارتجاعى بسيار ضعيف ميشود. بشار اسد رفتنى است و از حالا معلوم است کدام مرتجعين کار اسد را دنبال ميکنند. مردم در تحولات حاشيه اى شدند اما آينده سوريه هنوز باز است. *